خدااااااااااااااااااااااااااا٫
نکن با من اینجوری)): ٫ من الان مشکوک به خود کشی ام !
از در و دیوار داره میباره ٫ خدایا فکر کردی من چقدر ظرفیت دارم ؟
دیروز طی یک حرکت انقلابی نصف جلوی ماشین توسط بنده به فاک رفت هر چند مقصر بنده نبودم و یک از خدا بی خبر بود که از صحنه ی ارتکاب جرم فرارکرد و منو با کوله باری از گریه باقی گذاشت ولی حرکت جنتلمنانه ی پدرم مرا غافلگیر کرد فدای سرت دخترم همین که برای خودت اتفاقی نیفتاده برای من ارزش داره .
امروز یک پک گران قیمت در دستانم به دو قسمت تبدیل شد دیگه واقعا تعادلم رو از دست داده بودم بطوریکه خودزنی میکردم و اراس منو از دستان خودم نجات داد مگر نه الان در پزشکی قانونی میبودیم .
واقعا این اتفاقاتی که تو این مدت داره برام میافته خیلی داره اذیتم میکنه|: اون از دزدیده شدن وسایلم که خدا میدونه چقدر برام عزیز بودن اون از تصادف اون از لپ تاپ و پک و سهیلا و ...
الان از بنده شیش تا چشمو چهارتا قل هو الله و نه تا ایت الکرسی اویزونه که شاید این بلاها از بنده دفع شه .
من دیگه به همه چی شک دارم! |:
در این روزها به واسطه ی نیروهای داخلی( مادر ٫پدر گرامی ) محبوس شدم و اقدام هر گونه حرکتی از بنده سلب شده که نکنه نکنه در این درگیری ها خدشه ای بر بنده وارد شود :|
الله اکبرررررررررررررر
وقتهایی هست که دنیا با همه ی بزرگیش برای ادم مثل قبری تاریک و تنگ میشه و همه ی هوای دنیا نمیتونه جلوی خفگی ادمو بگیره
یک هفته غیبت و نبودن من باعث شد که یک هفته ی جنجالی رو از دست بدم وهمچنین با مصادف شدن افتادنم از پله ها و در رفتن پام چند روز جنجالی دیگرم از دست دادم در همین حین بود که اومدم برای تسلی بخشیدن روحم کمی اهنگ گوش بدم که در جا خشکم زد ٫وقتی به خودم اومدم که دیدم لپ تاپم تو دستمه و کلید F4 از ریشه و بن کنده شده و از صحنه ی روزگار محو شده بود و کلید U به طرز نامحسوسی کج جا خورده بود ...
|:|:
وقتی٫نه پایی برای رفتن هست
نه شعری برای سرودن
نه شوقی برای رسیدن!
باور کن
که زندگی٫اینده٫موفقیت همگی بازی الفاظند٫ همین!!!
خدایا خودت میدونی چقدر منتظر این دو روز بودم ( امروز و فردا ) ولی حالا چه فایده؟!!
و خدایا٫ تو میدونی چه پاک و بی الایش دوستش داشتم !
علاقه ی من به فیلمای ترسناک کار دستمون داده هر چند وقتی میخوام ببینم اولین کاری که میکنم جینگولو میندازم بیرون ولی بازم بچه تحت تاثیر قرار گرفته شبا یه دفعه میاد تو صورت من تو تاریکی صداهای ترسناک در میاره یا مثلا از یه جا اویزون میشه زل میزنه بهت یا یه گوشه دیوار وایمیسته موهاشم میریزه تو صورتش بدو بدو میاد طرفت ...
با نگاهی به اینده درست بشنویم.
خواب برایش وقتی باقی نمیگذاشت که صرف عشق اش کند .